عصر ایران؛ مهرداد خدیر- 29 تیر 1394 را باید یک نقطه عطف در تاریخ معاصر ایران و شاید در جهان به حساب آورد؛ روزی که شورای امنیت سازمان ملل متحد با تصویب یک قطعنامه (قطعنامه شماره 2231) بر 6 قطعنامه قبلی که همین شورا تصویب کرده بود قلم بطلان کشید.
بدین ترتیب قطعنامه های 1696 و 1737 ( هر دو صادره در سال 2006)، قطعنامه 1747 ( صادره در 2007)، 1803 و 1835 ( هر دو در سال 2008) و 1929 در سال 2010 با ترتیباتی که اتخاذ شده جای خود را به قطعنامه ای می دهند که بر پایه سند وین تنظیم شده است.
منتقدان البته می گویند در این قطعنامه ساز و کار موسوم به «ماشه» پیش بینی شده یعنی هر گاه ایران تعهدات خود را درباره محدود کردن برنامه هسته ای نقض کند ماشه تحریم بار دیگر آماده چکاندن است اما آیا اولا مگر قرار است نقض کنیم که نگران باشیم؟
ثانیا همان گونه که ایران متعهد است طرف غربی نیز تعهد دارد و این تعهد یک طرفه نیست. ایران برنامه هسته ای خود را محدود می کند و غرب نیز متقابلا تحریم ها را بر می چیند.
ثالثا مگر قبل تر تحریم ندیده و نچشیده ایم که تعبیر «ماشه» را به مثابه پایان و مرگ تلقی کنیم؟
به عبارت دیگر هنگامی که کسی سلاحی را روی گیجگاه ما میگذارد اگر هراسی به جان مان چنگ میزند به این خاطر است که اگر ماشه را بچکاند جان ما را میستاند حال آن که اینجا تحریم مجدد با همه دشواری ها و تلخی ها همان مرگ نیست! حتی تشبیه به «شمشیر داموکلس» نیز اینجا کاربرد ندارد زیرا قرار نیست تخلف و نقض کنیم تا نگران باشیم.
اگر قرار باشد انگشت حسرت به دندان بگزیم و جایی برای آهی باقی بگذاریم آن افسوس میتواند این باشد که این اتفاق می توانست 10 سال پیش و با هزینه هایی به مراتب کمتر رخ دهد وگرنه محدود کردن برنامه هسته ای را می توان انتخاب مدل سوم به جای الگوی کره شمالی یا لیبی دانست.
در مدل اول راه خود را میروی و به هر آنچه مجامع جهانی میخواهند بی اعتنایی میکنی و در مدل دوم همه تاسیسات اتمی را بر می چینی و اکنون هیچ یک از این دو اتفاق درباره ایران حادث نشده است.
به آنان که پایان مناقشه هسته ای با شکل و سیاق کنونی را با قبول قطعنامه 598 مقایسه می کنند نیز می توان یادآور شد که در تنظیم آن قطعنامه ایران مشارکتی نداشت اما قطعنامه جدید تصویب همان سندی است که هیات ایرانی 23 ماه بر سر آن چانه زده و کوشیده و تا جایی که توانسته در تنظیم آن دخالت کرده است.
ضمن این که یک سال گذشت تا ایران قطعنامه 598 دایر بر آتش بس در جنگ 8 ساله را بپذیرد اما قطعنامه 29 تیر 94 (شماره 2231) را ایران عملا بلافاصله پذیرفته زیرا دست کنگره ایالات متحده را کوتاه کرده است.
این گفتار که ساعاتی پس از تصویب قطعنامه به اتفاق آرا، تحریر می شود در صدد آن نیست که ابعاد متنوع حقوقی و سیاسی قطعنامه جدید را بکاود و بررسد که به فرصتی مستوفا نیاز دارد. بلکه به قصد بیان این گزاره است : اهمیت و ویژگی قطعنامه در این است که میان ایران و شورای امنیت سازمان ملل نسبتی تازه ترسیم می کند.
ما چنین وضعیتی را کمتر تجربه کرده بودیم وحتی چنین احساسی هنگامی که موضوع آذربایجان به شورای امنیت محول شد نیز تجربه نشد زیرا طرف ایران اتحاد شوروی بود و در نهایت نیز ایران شکایت خود را پس گرفت و هر چند این شایعه درگرفت که روس ها به خاطر اولتیماتوم آمریکایی ها کوتاه آمده و قول خروج از خاک ایران را داده اند اما در اسناد بین المللی اولتیماتومی به صورت رسمی ثبت نشده و شاید در حد تهدید شفاهی بوده باشد. حال آن که اکنون ایران از طرفیت کلیت شورای امنیت به درآمده و در کنار آنان قرار گرفته است.
همچنین به یاد آوریم که 27 سال قبل، از قبول قطعنامه 598 با تعبیر نوشیدن جام زهر و با اکراه یاد شد حال آن که اکنون چنان احساسی فراگیر نیست. بلکه احساس غالب این است که ایران دیگر در نگاه مهمترین نهاد جهانی یک «تهدید» به حساب نمی آید و با ظرافت و اوج دیپلماسی یی که رییس جمهور روحانی و جواد ظریف و همکاران او به کار بستند ایران از شمول فصل هفتم منشور ملل متحد خارج شده و دیگر نه تنها به چشم تهدید نمی نگرند که صحبت از «همکاری » و در نهایت «رقابت» است و نه خصومت.
اکنون می توان این سخن رییس جمهوری درفردای 13 فروردین امسال و پس از توافق لوزان را بهتر و بیشتر دریافت که گفته بود «این تنها گام اول است و این راه را تا رسیدن به بام تعامل با دنیا ادامه می دهیم».
شاید راز نگرانی مخالفان و اصرار آنان بر این که «نمی شود» - که در واقع بیان آرزوی «نباید بشود» - بود نیز همین باشد که می دانستند توافق وین حرف «الف» در الفبایی است که هیچ یک از حروف آن را و نه تنها «الف » آن را نمی پسندند و می دانند که این الفبا محدود به «الف» نیست.
به بیان دیگر قطعنامه 29 تیر 94 را می توان پلی دانست که بار دیگر میان ایران و دنیای صنعتی و خصوصا غرب بنا شده است.
اگر به چشم «پل» به آن نگاه کنیم فرصتی تازه است ولی اگر آن را «ماشه» یا «شمشیر داموکلس» بدانیم که پیوسته بر سر ماست نمی توانیم از آن بهره ببریم. شاید به همین خاطر باشد که وزیر خارجه از نیمه پُر لیوان سخن میگوید. نیمه پر همین پلی است که به جای دیوار بی اعتمادی بنا میشود.
نیمه یا بخش خالی هم البته وجود دارد و نمی توان همه نگرانی ها درباره آن را از جنس دلواپسی های دو ساله دانست و آن بحث توانایی های موشکی است که به تدبیری جدا نیاز دارد و عجالتا می توان این گونه برداشت کرد که تنها «درخواست» کردهاند.
هم ما و هم غرب به این پل نیاز داریم. زیرا هیچ رابطه ای بدون پل سر نمی گیرد. چشم انداز توافق هسته ای را از روی این پل می توان نظاره کرد...
زورگو منطق حالیش نمیشه. اگر رییس جمهور بعدی امریکا یه تندرو بی اعصاب بود که منطق حالیش نبود چیکار می کنین؟
تنها مشکل قطع نامه مکانیسم ماشه نیست! محدودیت خرید و فروش سلاح!
محدودیت توسعه صنایع موشکی!
به باد دادن ذخیره اورانیوم!
محدودیت 10 ساله فعالیت های هسته ای در سطح غیر صنعتی و بی خاصیت!
و دادن دسترسی های پروتکلی به آژانس که شامل تأسیسات نظامی هم می شود با هدف تقویت گزینه نظامی بر اساس اطلاعات به دست آمده طبق آنچه جاش ارنست سخنگوی کاخ سفید نیز دیروز صریحا گفت!
بدتر از همه اینها این که تحریم ها هم که برداشته شود استعمار ایران به وسیله شرکت های غربی آغاز خواهد شد و سیل واردات و نابودی تولید داخلی که تازه اول بدبختی است! و این به خاطر تفکرات اقتصادی دولت فعلی است!
کاش همه را به کیش خود نمی دیدی!
چرا توضیح نمی دهید که هر کس مخالفت اصولی با پدیده ای داشته باشد لزوما آرزوی خود را بیان نمی کند؟ کجای این استدلال صحیح است! بنده با بسیاری از این مواردی که شما به عنوان دستآورد معرفی میکنید مخالفم (به عنوان دستاورد) هرچند از صمیم قلب آرزو دارم چنین دستاوردهایی به دست بیاید.
"کافران خوش دارند که از تسلیحات و تجهیزات خود غافل شوید تا به یکباره بر شما بتازند"(النساء-102)
موندم صداوسیمای ماست یا صداوسیمای...